در زمان حضرت موسے (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفتہ بود عروس مخالف مادر شوهـر خود بود. پسر به اصرار عروس مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفتہ بالای کوهـے ببرد تا مادر را گرگ بخورد.مادر پیر خود را بالای ڪوہ رساند چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت به موسے (ع) ندا آمد برو در فلان ڪوہ مهـر مادر را نگاہ ڪن. مادر با چشمانی اشڪ ‌بار و دستانے لرزان دست بہ دعا برداشتو می‌گفت: خدایا.!ای خالق هـستے.! من عمر خود را کرده ام و مادر منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

powergamer آپشن خودرو | گندم کار دانلود جدیدترین آهنگ های ایرانی | افشین موزیک مسافرت های یهویی بلیط هواپیما اینجا همه چی هست sufr کافی نت کلیک بردخون - بوشهر